|
به علت اینکه تو این یک ماهه گرفتاری زیاد داشتم نتونستم وبلاگو به روز کنم و از همه دوستان معذرت میخوام. در ضمن شهادت پیامبر اعظم ، امام حسن و امام رضا علیهم السلام رو به همه پیروان اهل بیت تسلیت عرض میکنم. امیدوارم تو سال جدید این بزرگواران انسانهارو درمسیر آدم شدن قرار بدن به نام خدا ولادت امام موسی کاظم علیه السلام را به همه رهروان راه حق تبریک می گویم. گفتگو با حجه الاسلام غروی در مورد فضایل و شرایط دوران امام نقش ائمه علیهم السلام حفظ حجج و بینات الهی و زدودن انحرافات و کجروی بوده است. میتوان گفت که در زمان امام انحرافات فرقه ای در اسلام جلوه بارزتری داشته است و این نکته را میتوان درلابه لای مناضرات آن حضرت مشاهده کرد. امام کاظم علیه السلام به هشام بن سالم که در ابتدای امامت آن حضرت سرگردان بود که به دنبال کدام فرقه برود فرمود به سوی من ییا، نه به سوی مرجئه و نه به قدریه و نه معتزله و نه زیدیه، در حقیقت امام علیه السلام با این بیان ، فرقه ها و حتی فرقه زیدیه که منسوب به تشیع است را باطل اعلام کرد. به نظرمیرسد امام کاظم علیه السلام زدودن انحرافات را نقش اصلی خود میدانسته و به آن همت گمارده است. به نام خدا ولادت امام محمد باقرعلیه السلام را به همه دوستداران اهل بیت تبریک می گویم نگاهی به جامعه عصر امام باقر (ع) در گفتگو با دکتر سید صمصام الدین قوامی عصر امام دارای ویژگیهای خاصی است. دوره امویان به سر آمده بود و در حال تحویل حکومت به عباسیان بود. این نقل و انتقال مثل یک انقلاب بود.به هر حال در این مقطع این فرصت برای فعالیتهای فکری و فرهنگی پدید آمد. در دوره امام سجاد پنج قیام صورت گرفته بود که به این تشنج سیاسی کمک میکرد .در سال 65 قیام مردم مدینه (واقعه حره) در سال 66انقلاب مختار ثقفی ، در سال 70 قیام مطرف بن مغیره ، سال 81 قیام عبدالرحمن محمد بن اشعث، در مجموع از سال 61 که قیام عاشورا رخ داد تا سال 81 و در یک فاصله 20 ساله ، 5 قیام خونین اتفاق افتاده است . در ان روزگار چون نظام سیاسی ثبات نداشت هر کسی از هر دری وارد شد و توانست حدیث جعل کند ، لذا به اندیشه های موجود نمی شد اعتناء کرد. طبقه نخبه هم متاثر از حاکمیت بودند و مروج و منادی سیاستهای آنان. لذا در این وضعیت قیام پاسخ این جریانها را نخواهد داد ، بنا براین امام باقر علیه السلام از راه گسترش فکر و اندیشه وارد عمل میشوند. نیاز سنجی مهمترین نکته ای است که از مکتب علمی امام باید درس گرفت. تاسیس رشته های تخصصی مساله محوری ،نیاز سنجی نسل جوان ، بسیار مهم است. باید جوانان را باور کنیم. دانشگاه و حوزه را به رشته های مورد ابتلاء درگیر کنیم.علم را خودمان تولید کنیم و تمسک به دانش غربیها را نشان تفکر و اندیشمندی ندانیم. منبع : روزنامه قدس 2/12/85 ابلاغ پیام جز با فداکارىها و زحمات طاقتفرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانى نقش ایفاء کردند اما وظیفه اصلى آنان، «پیامرسانى» بود. براى بحث راجع به نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد. یکى اینکه طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا (ع) روى حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى کوفه برد، این بود که به واسطه الهامى که از عالم معنا به اباعبدالله (ع) شد و پیامبر (ص) در عالم رؤیا به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا«(1) حضرت فهمید که اسارت اینها مورد رضاى حق است یعنى، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام (ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند. مطلب دوّم بحثى درباره نقش زن در تاریخ است، هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همه قبول دارند بدین صورت که زن، مرد را مىسازد و مرد تاریخ را و نقشى که زن در ساختن مرد دارد، بیشتر از نقشى است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلى، زنان، از نظر نقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم مىشوند: الف. زنانى که مثل شىء گرانبها، اما بدون نقش بودند مثل بسیارى که زن براى آنها یک شىء- نه شخص- گرانبها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گرانبهایىاش بر مرد اثر مىگذاشت. مىتوان گفت: سازنده چنین جوامعى تنها جنس مذکر بوده است. ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شىء بودن خارج شده، وارد اجتماع مىشود اما حریم خود را گم مىکند و چون در همه جا حضور مىیابد، ارزش خود را از دست مىدهد و بىارزش مىشود زن در این جوامع «شخص» است اما شخصى بىارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى- از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و- به او شخصیت مىدهند و از شىء بودن خارجش مىسازند ولى از طرف دیگر، ارزش او را براى مرد از بین مىبرند. از طبیعت زن این است که براى مرد گرانبها باشد وا گر این را از او بگیرند، روحیه او متلاشى مىشود. سازنده این جوامع گرچه مذکر- مؤنث است، اما زن، کالاى ارزان است بدون اینکه در نظر هیچ مردى عزت و احترام لایق یک زن را داشته باشد ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد یعنى، از طرفى شخصیت روحى و معنوى و کمالات انسانى،- مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایل معنوى- را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز به زنان چنین ارزشى داده است مثلًا حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مىخواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.(2) ساره نیز مانند ابراهیم خلیل (ع) فرشتهها را مىبیند و با آنان صحبت مىکند. مریم (س) از خداوند رزق و روزىهایى مىگیرد که زکریا در تعجب فرو مىرود و فاطمه زهرا (س) کوثر (خیرکثیر) خوانده مىشود. در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا (س) است. او که خوشحال مىشود تنها کارهاى داخل منزل از سوى پیامبر (ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبهاى مىخواند که امثال بوعلى نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمىباشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مىخواند یعنى، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان مىدهد که یک زن چقدر مىتواند مؤثر در جامعه باشد. با این دو مقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر- مؤنث است یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود. نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب (س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مىکند و تمام کارها از این پس به او واگذار مىشود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مىکند که دوست و دشمن به گریه در مىآیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین (ع) را برپا مىکند. از امام سجاد (ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مىکند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على (ع) و حیاى فاطمه (س) را در هم مىآمیزد و خطابههاى عالى علوى را به یاد مردم مىآورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مىسازد. این است زنى که اسلام مىخواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.(3) با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسین (ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است 1. زنان و کودکان توانایى تبلیغ و پیامرسانى را دارند. 2. علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیبرسانى به زنان و کودکان، عواطف همگان جریحهدار مىشود و نزد افکار عمومى در طول تاریخ محکوم خواهند شد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتى نزد خانوادههاى خود، سرافکنده شدند. فرهنگ عاشورا و انقلاب اسلامى از دیدگاه بسیارى از اندیشمندان و متفکرانى که در زمینه تبیین علل و عوامل پیروزى انقلاب اسلامى ایران، نظریهپردازى کردهاند، عامل مذهب از قوىترین و اصلىترین عواملى است که در پیدایش و پیروزى انقلاب اسلامى، نقش به سزایى ایفا نموده است. میشل فوکو فیلسوف مشهور فرانسوى و نظریه پرداز پست مدرنیسم در تحلیل و بررسى عوامل انقلاب اسلامى از »معنویت گرایى سیاسى« نام مىبرد. به نظر او، روح انقلاب اسلامى در این حقیقت یافت مىشود که ایرانیان از خلال انقلاب خود در جست و جوى ایجاد تحوّل و تغییر در خویش بودند. هدف اصلى آنان ایجاد یک تحول بنیادین در وجود فردى و اجتماعى، حیات اجتماعى و سیاسى و در نحوه تفکر و شیوه نگرش بود آنان راه اصلاح را در اسلام یافتند. اسلام براى آنان هم دواى درد فردى و هم درمان بیمارىها و نواقص جمعى بود.(1) آصف حسین در کتاب ایران اسلامى: انقلاب و ضد آن بر این نکته تأکید دارد که باید مطالعة انقلاب با توجه به عنصر ایدئولوژى، نقش اپوزیسیون اسلامى، مشروعیت، آموزشها و خصوصاً رهبرى صورت گیرد.(297 (2 حامد الگار نیز در کتاب ریشههاى انقلاب اسلامى سه عامل »تشیع، رهبرى امام خمینى )ره( و طرح اسلام به عنوان یک ایدئولوژى« را به عنوان ریشههاى انقلاب مطرح مىکند.(3) از سوى دیگر مرورى بر ادبیات سیاسى رایج در روند وقوع انقلاب اسلامى، شعارها، سخنرانىها و بیانیههاى انقلابیون و رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبى، »فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین )ع(، نقش به سزایى در این زمینه ایفا کرده است. مؤلفههاى فرهنگ و تعالیم عاشورا عبارتاست از: 1. فرهنگ شهادت، 2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، 3. فرهنگ طاغوت ستیزى و طاغوت زدایى، 4. اصل پیروى از رضاى خدا و مصالح مسلمین، 5. فرهنگ پیشگیرى از جرم و فساد قبل از وقوع آن در فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر.(4) این مؤلفهها در پیدایش و پیروزى انقلاب اسلامى، نقش و تأثیر به سزایى داشته و حفظ و تداوم انقلاب اسلامى نیز در گرو حرکت در این چهارچوب است. در نیمروز اوّل عاشورا با آنکه تشنگى به شدّت به امام (ع)، یاران و خانوادهاش فشار مىآورد اما در هیچیک از منابع معتبر، گزارشى وجود ندارد که مضمون آن درخواست آب از سوى امام (ع) از دشمن باشد. اصولًا در هیچیک از این منابع به محوریت و اهمیّت مسأله عطش- چنانکه در بین منابع متأخر و برخى مداحان مشهور شد- برخورد نمىکنیم. جالب آنکه با مطالعه دقیق رجزها و اشعار حماسى امام (ع) و یارانش در معرکه نبرد، هیچگونه اشارهاى به مسأله تشنگى و فشار آن نمىبینیم. بالعکس آنچه در این اشعار و نیز کلمات و عبارات امام (ع) در روز عاشورا مىبینیم، سراسر حکایت از عزّت، حماسه و سربلندى دارد. به عنوان مثال کافى است اشاره کنیم که این عبارت مشهور در بحبوحه نبرد روز عاشورا از امام حسین (ع) صادر شده است: «الا و ان الدعى بن الدعى قد رکزنى بین اثنتین بین السلّة و الذلّة و هیهات منا الذلّة یابى اللَّه ذالک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّة و نفوس ابیّة من ان نؤثر طاعة اللئام على مصارع الکرام»(1) «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیر ساخته است: یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت کنم ولى ذلّت از ما بسیار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پروردهشدگان دامنهاى پاک و اشخاص با حمیّت و مردان با غیرت، چنین کارى را بر ما روا نمىدانند که ذلّت اطاعت از مردم پست را بر کشته شدن با عزّت ترجیح دهیم». در برخى مجالس و محافل عزادارى، محور عزّت و حماسه و سربلندى در این نهضت کمرنگتر شده و در عوض رقّت و عطوفت بر امام (ع) به عنوان محور اصلى مورد توجه قرار گرفته است. عدهاى به منظور هر چه رقیقتر نشان دادن صحنه کربلا، برخى از گزارشهاى غیرواقعى افزودهاند و در برخى از موارد، چهرهاى ذلیلانه از امام (ع) به نمایش گذاشتهاند. به عنوان مثال در بعضى از این گزارشهاى دروغین، چنین آمده است: «امام (ع) به نزد عمر بن سعد رفته و از او سه درخواست کرد که درخواست دوم امام (ع) چنین بود: «اسقونى شربة من الماء فقد نشفت کبدى من الظماء»(2) «مرا مقدارى آب بنوشانید که جگرم از تشنگى مىسوزد». ابن سعد نیز وقیحانه این درخواست را رد مىکند. آرى گرچه این گزارشها در آوردن اشک حتى از سنگ کارساز است اما از سوى دیگر بر چهره عزّتمندانه امام حسین (ع) و عاشورا خدشه وارد مىکند. و شیعیان فرهیخته را در تحلیلها با چالشهاى اساسى روبه رو مىسازد. بدین ترتیب با بهانه دادن به دست دشمنان، کارىترین ضربات بر عزتمدارى شیعه وارد مىشود.(3) پرسشهاى فوق پاسخهاى متعددى دارد که بعضى از آنها براى همه موارد و برخى مخصوص به بعضى از موارد است. 1- دانش و آگاهى پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام بر دو قسم است: نخست، علوم و دانشهاییست که از راههاى عادى براى آنان فراهم مى آید که دراینگونه از دانشها با دیگر مردم تفاوت زیادى ندارند. و دیگر، علومى است که براى آنان از راههاى ماوراء طبیعى (وحى و الهام) حاصل مى گردد. بدیهى است که پیشوایات ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومیکه از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد عمل کنند بلکه تکالیف دینى آنها همواره بر طبق علومى بوده که از مجارى عادى براى آنها پیدا مى شده است. مثلا پیامبر (ص) و امامان علیهم السلام منافقین را خوب مى شناختند و مى دانستندکه آنها ایمان واقعى ندارند ولى هرگز با آنها معامله با کفار را انجام نمى دادندبلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتارمى کردند. و همچنین هنگامیکه در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مى نشستند، مطابق قوانین قضائى اسلام حکم مى کردند و از علوم غیر عادى خود استفاده نمى نمودند. بنابراین موضوع اطلاع ائمه علیهم السلام از کشته شدن خود و خصوصیات آن ازدانشهاییست که از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد، ممکن است بگوییم که آنان وظیفه نداشتند به مقتضاى آن علم از آن پیش آمدها جلوگیرى نمایند بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها روبرو شده و به علم خودترتیب اثر ندهند. و به بیان دیگر بدیهى است که سر انجام هر انسان مرگ خواهد بود و هیچ آفریده یى در این جهان عمر ابدى نخواهد داشت، قرآن مجید هم مى فرماید: (کل نفس ذائقه الموت)) 1 (یعنى هر زنده یى سرانجام مزه مرگ را خواهد چشید و هر کس به علتى ازدنیا خواهد رفت. ائمه اطهار علیهم السلام نیز از این قانون مستثنى نبودند تنها فرق آنان بادیگران در این است که، دیگران از علت و وقت مرگ خود خبر ندارند اما آنان خبرداشتند، مثلا امیرالمومنین على (ع) در ماه رمضان سال آخر عمر مى دانست که عمرش بپایان رسیده و به وسیله شمشیر ابن ملجم شهید خواهد شد. و همچنین امام حسین علیه السلام مى دانست که از این مسافرت برنمى گردد و درصحنه کربلا شهید خواهد شد، اما چون مى دیدند که رضاى خدا در شهادت آنان است به خواست خدا کاملا تسلیم و راضى بودند، زیرا مى دانستند که خداوند بدون مصلحت چیزى را نمى خواهد و اصولا معرفت و شناسایى پیامبران و امامان نسبت به خدا و عظمت اوبه اندازه یى سرشار و عمیق بوده که خود را در برابر اراده آفریدگار به حساب نمى آوردند و در پیشگاه او کاملا مطیع و فرمانبردار بودند و چیزى جز رضا و خشنودى خدا در نظر نداشتند بلکه اصلا خود را فراموش مى کردند و فقط متوجه فرمان وخواسته خدا بودند. ضمنا از همین بیان پاسخ یک سوال دیگر که شاید به ذهن عده یى بیاید روشن مى گردد. پرسش ائمه اطهار علیهم السلام چون علت و وقت مرگ خود را مى دانستند پس جنگ و فداکارى آنان در مواردیکه مى دانستند سالم بر مى گردند یک عمل کاملا ساده محسوب مى شود وچندان ارزش معنوى نداشته است. پاسخ چون ائمه اطهار علیهم السلام به بیانى که در بالا گفته شد در میدانهاى نبرد وفداکارى به طور کلى خود را فراموش مى نمودند دانستن پیروزى در روحیه آنان اثرى نداشت و در تمام جنگها حتى آنجا که مى دانستند ظاهرا شکست مى خورند و کشته مى شوند یکسان و بدون تفاوت در راه خدا نبرد و فداکارى مى کردند، و بدیهى است که کسیکه در برابر فرمان خدا بدون کمترین ملاحظه اى جانش را تقدیم کند دانستن پیروزى در جنگ ارزش و فداکارى او را از بین نمى برد، زیرا توجهى به پیروزى ندارد و به جز خدا و رضاى او چیز دیگرى منظور او نمى باشد. علاوه همانطور که در روایات وارد شده است) 2 (علم ائمه اینطور است که: اذا شاواعلموا، یعنى هرگاه که (خدا بخواهد و آنها بخواهند که بدانند مى دانند) امااگر در موردى خدا نخواهد که امامان موضوعى را بدانند آنان هم چون تابع خواست خدا هستند نمى خواهند که بدانند و در نتیجه از آن واقعه آگاهى پیدا نمى کنند. و روى این حساب ممکن است بگوییم که در بسیارى از موارد که ائمه اطهار علیهم السلام در میدانهاى نبرد و فداکارى شرکت مى کردند از پیروزى یا شکست خود اطلاع نداشتند چون خدا نخواسته بود که در آن موارد آگاهى داشته باشند، و در این صورت نبرد و فداکارى آنها مانند سایرین بوده، یعنى با اینکه احتمال کشته شدن و پیش آمدن خطر در بین بود، در راه پیشبرد دین مقدس اسلام جهاد مى نمودند. این بود یک پاسخ کلى که در تمام موارد پرسشها مى توان از آن استفاده نمود. اما پاسخى که مربوط به بعضى از پرسشهاست: همه افراد در زندگى خود گاهگاهى به موضوعات و حوادثى برخورد مى کنند که آنها رابر سر دو راهى قرار مى دهد و مجبور مى شوند یکطرف را انتخاب نمایند، بدیهى است که شخص عاقل آن طرفى را اختیار مى کند که اهمیت آن بیشتر باشد و از سوى دیگر چشم مى پوشد. پیشوایان ما در مواردیکه موضوع مهمتر از حفظ بدن در کار نبود تا سرحد امکان خودرا از خطر حفظ کرده و مراعات سلامتى جسم را مى نمودند، اما جاییکه مصلحتى مهمترو هدفى برتر از حفظ بدن پیش مى آمد آنان از حفظ بدن چشم پوشیده و آن هدف عالى ومقدس را تعقیب مى کردند. مثلا امام حسین (ع) در طول زندگى خود هیچگاه بدون جهت جان خود و سلامتى خود رابه مخاطره نینداخت بلکه همواره طبق وظیفه دینى در حفظ بدن خود کوشا بود، اماروزیکه دید یا باید از جان خود بگذرد و کشته شود و یا باید از اسلام عزیز چشم بپوشد، و به عبارت دیگر یا باید یزید را به حال خود بگذارد و در نتیجه اسلام درخطر بیفتد، یا قیام کند و کشته شود ولى در اثر این شهادت و کشته شدن اسلام محفوظ بماند در این روز اگر امام حسین (ع) با علم به اینکه کشته مى شود قدم درصحنه کربلا بگذارد هیچکس نمى گوید حسین بدون جهت خود را از بین برد بلکه همه مى گویند این خودکشى نبود بلکه بالاترین فداکارى در راه دین مقدس اسلام بود و روشن است که فداکارى و از خودگذشتگى در راه دین را نباید با خودکشى و اقدام به مرگ اشتباه نمود. امام حسین علیه السلام مى فرمود: (لا ارى الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما)) 3 (در شرایط کنونى مرگ براى من سعادت است و زندگى با ستمگران (مثل یزید که مى خواهد بساط اسلام را جمع نماید) در حقیقت هلاکت و مرگست. آرى مردم آزاده و روشنفکر از فداکاریهاى امام حسین قدردانى نموده و اصولا به شهداى راه حق و عدالت درود مى فرستند و هیچگاه به خود اجازه نمى دهند که بگویندحسین (ع) بدون جهت خود را به کشتن داد بلکه توجه دارند که امام حسین (ع) جانش را فداى دین و حقیقت و عدالت نمود. بیست پاسخ، هیئت تحریریه موسسه در راه حق 1- سوره عنکبوت آیه 257- کافى ج 1 ص 3258- تحف العقول ص 176 چاپ بیروت به نقل از سایت تبیان آیا بستن آب بر امام حسین(ع) در کربلا حقیقت دارد؟ و چند منبع براى مطالعه بیشتر معرفى نمائید؟
کیفیت عطش و تشنگى در کربلا چگونه بوده است؟ آیا بستن آب بر امام حسین(ع) در کربلا حقیقت دارد؟ و چند منبع براى مطالعه بیشتر معرفى نمائید؟ از گزارشهاى معتبر تاریخى، چنین به دست مىآید که سه روز قبل از شهادت امام حسین (ع) (در روز هفتم محرّم) دستورى از عبیداللَّه بن زیاد از این قرار به عمر بن سعد ابلاغ شد که: «بین حسین و آب فاصله انداز و مگذار که قطرهاى از آن بنوشند» و این عمل را نوعى انتقام در مقابل بستن آب بر عثمان تلقى کرد(1) ابن سعد به مجرد دریافت این دستور، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار، مأمور مراقبت از شریعه فرات به منظور جلوگیرى از دسترسى امام (ع) و یارانش به آب کرد.(2) در این دو سه روز امام (ع) و یارانش از طرق مختلف سعى در دسترسى به آب داشتند زیرا تحمل تشنگى در آن بیابان سوزان- به ویژه با آن کاروان مشتمل بر زنان و کودکان- بسیار طاقت فرسا بود. در برخى از گزارشها چنین آمده است: امام حسین (ع) در محدوده اردوگاه خود اقدام به حفر چاههایى کرده بود اما وقتى گزارش آن به ابن زیاد رسید و او دستور شدّت عمل بیشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد ابلاغ کرد.(3) همچنین گزارشى از حمله شبانه حضرت عباس (ع) به همراه سى سوار و بیست پیاده به پرچمدارى نافع بن هلال به فرات در منابع معتبر نقل شده است. آنان پس از درگیرى با گروه عمرو بن حجاج، موفق به پر کردن بیست مشک آب مىشوند.(4) زمان دقیق این گزارش نقل نشده است اما در آن عبارت «ولمّا اشتد على الحسین و اصحابه العطش» (چون تشنگى بر حسین و یارانش فشار آورد) آمده است. برخى از گزارشها حکایت از ریختن آب از سوى امام (ع) بر چهره خواهرش زینب (س) در روز عاشورا دارد زیرا وقتى او اشعار آن حضرت مبنى بر نزدیک بودن شهادتش را شنید، از حال رفته بود.(5) این گزارش اجمالًا دلالت بر وجود آب در شب عاشورا مىکند علامه مجلسى در بحارالانوار مسأله عدم مضیقه آب را در صبح روز عاشورا- حتى براى آشامیدن- با صراحت بیشترى مطرح مىکند. در این گزارش چنین آمده است: «ثم قال لاصحابه: قوموا فاشربوا من الماء یکن آخر زادکم و توضؤوا و اغتسلوا و اغسلوا ثیابکم لتکون اکفانکم ثم صلّى بهم الفجر»(6) «سپس امام (ع) به اصحاب خود فرمود: برخیزید و آب بنوشید که آخرین آذوقه شما از دنیا است و وضو بگیرید و غسل کنید و لباسهاى خود را با آن بشویید تا کفنهاى شما باشد. آنگاه امام (ع) نماز صبح را با آنان به جماعت خواند». از عبارت «یکن آخر زادکم» و نیز از گزارشهاى مربوط به روز عاشورا چنین استفاده مىشود که پس از اتمام این ذخیره آبى، دیگر دسترسى به آب میسّر نشد و امام (ع) و یاران و خاندانش در آن گرماى طاقت فرساى کربلا تا هنگام شهادت، علاوه بر مبارزه سنگین با دشمن با تشنگى شدید نیز دست به گریبان بودند. علامه مجلسى (ره) در ادامه گزارش خود سخن از ریشخند یکى از لشکریان عمر بن سعد به نام تمیم بن حصین خزارى به میان آورده که مىگوید: «اى حسین، و اى یاران حسین آیا به آب فرات نمىنگرید که چگونه همانند شکم مار مىدرخشد به خداوند سوگند از آن قطرهاى نخواهید آشامید تا آنکه مرگ را دریابید»(7) حرّ نیز در روز عاشورا و در هنگام نصیحت به کوفیان، آنان را به جهت ممانعت از دسترسى امام (ع) و یارانش به آب فرات توبیخ کرده است.(8) همچنین گزارش تلاش امام (ع) براى به دست آوردن آب و ممانعت شمر از آن و ریشخند او به آن حضرت و نفرین امام (ع) بر او در برخى از منابع آمده است.(9) علامه مجلسى (ره) روایتى را نقل مىکند که مضمون آن درخواست عباس براى مبارزه و مأمور شدن او از طرف امام (ع) به منظور آوردن آب براى اطفال و کودکان حرم مىباشد. همانگونه که مشهور است، عباس (ع) موفق به آورن آب نشد و در راه بازگشت به شهادت رسید.(10) |