|
ماه رمضان ، ماه ضیافت الهى براى امام ارزش خاصى داشت . ایشان از آن مردان الهى بود که با برنامه اى حساب شده و با معرفت تمام به معدن عظمت الهى دست یافته بود. حضرت آیت اللّ ه خامنه اى در دیدار با سپاهیان متذکر مى گردید که امام در ماه رمضان نورانى تر مى شد. ایشان مى فرماید: ایـن نـکـتـه را گـفـتـه ام کـه وقـتـى مـاه رمـضـان مـى شـد، امـام مـلاقـات هـاى عـمـومـى را تـعـطیل مى کردند تا یک خورده با خودشان باشند. بعد از ماه رمضان ، روز عید فطر که انسان بـه دیـدن امـام مى رفت . امام به طور آشکار نورانى تر شده بود. چشم انسان تلا لؤ معنویت و صفا و نورانیت را در این مرد مى دید.
منبع : تبیان
فرازهایی از دعای و داع امام سجاد(ع) با ماه رمضان: بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا... بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها.... بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی... بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک. شیخ صدوق رحمة الله علیه برای وداع ماه مبارک رمضان دعائی ذکر کرده که ?- من لا یحضره الفقیه، جلد ?، ص در سوگ علىپس از شهادت امام "ع" حسن بن على "ع" به خطبه ایستاد و خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر پیامبر درود فرستاد و سپس گفت: ""الا انه قد مضى فى هذه اللیلة رجل لم یدرکه الاولون و لن یرى مثله الاخرون. من کان یقاتل و جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن شماله. و الله لقد توفى فى اللیلة التى قبض فیها موسى بن عمران و رفع فیها عیسى بن مریم و انزل القرآن.الا و انه ما خلف صفراء و لا بیضاء الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه اراد ان یبتاع بها خادما لاهله"". [ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 213. ] امشب مردى درگذشت که پیشینیان به حقیقت او نرسیده اند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید. کسى که چون نبرد مى کرد جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او بودند. به خدا سوگند، در همان شبى وفات یافت که موسى بن عمران درگذشت و عیسى به آسمان برده شد و قرآن نازل گردید. بدانید که او زر و سیمى از خود برجا نگذاشت مگر هفتصد درهم که از مقررى او پس انداز شده بود و مى خواست با آن مبلغ براى خانواده اش خادمى بخرد. سپس قعقاع بن زراره برخاست و گفت: ""رضوان الله علیک یا امیر المؤمنین، فوالله لقد کانت حیاتک مفتاح خیر و لو ان الناس قبلوک لاکلوا من فوقهم و عن تحت ارجلهم و لکنهم غمطوا النعمة و آثروا الدنیا على الاخرة"". [ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 213. ] رضوان خدا بر تو باد اى امیر مؤمنان به خدا سوگند زندگیت کلید هر خیر بود، و اگر مردم ترا مى پذیرفتند از بالاى سر و زیر پاى خود مى خوردند و نعمت خدا آنان را فرا مى گرفت؛ لیکن اینان نعمت را ناسپاسى کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند. معناى لغوى «نجف»:<\/h3>نجف «واژهاى مفرد است و جمع آن نجاف به معناى: تپه.. جایى که آب بدان نمىرسد ؛ جایى مستطیل شکل که در میان یک درّه یا در زیر زمین قرار داشته باشد ؛ یا قطعه زمینى دایرهاىشکل که مشرف بر نقاط پیرامون خود است.» ابن منظور مىنویسد: «نجفه: قطعه زمینى دایرهاى و مشرف ؛ جمع آن نجف و نجاف ؛ وکلمهى نجف به دو فتح: جایى که آب به آن نمىرسد، قطعه زمین مستطیل مانند جدا افتاده.» معناى اصطلاحى «نجف»:<\/h3>یاقوت حموى مىنویسد: «نجف به فتح... سرزمینى مرتفع که مانع رسیدن آب به کوفه و گورستانهاى آن مىشود. در نزدیکى آن منطقه قبر امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع) قرار دارد، شعرا از این شهر بارها در اشعار خود یاد کردهاند.» موقعیت جغرافیایى نجف:<\/h3>مهمترین عنصر تمایز بخش شهر نجف، وقوع آن بر فلات غرب کوفه است. در جنوب نجف شهر «حیره» قرار دارد. نجف «از دو سوى شمال و شرق به زمینى گسترده منتهى مىشود که در آن قبر صدها هزار تن از علما، سادات، مشاهیر، سرشناسان و امیران قرار دارد.» آب و هواى نجف «در تابستان گرم و خشک و در زمستان سرد و سوزناک است. در تابستان وقتىگرما شدت مىگیرد مردم به سردابه هایى حفر شده در دل زمین پناه مىآورند. این سردابهها به شکلى بدیع و با عمقهایى متفاوت حفر شدهاند. موقعیت جغرافیایى نجف باعث این تفاوت دما مىشود. در تابستان گرما در آن شدت مىگیرد و بادهاى داغ «سموم» مىوزد. به گونهاى که دماى آن در تابستان به 5/45 درجه سانتیگراد مىرسد. اما سرماى آن به حدى است که آب منجمد مىشود و دما به صفر درجه و گاه نیز به پایینتر از آن نیز مىرسد.» علت نام گذارى:<\/h3>کاوشگرى که به دنبال وجه و علت نامگذارى مذکور بر آن شهر برآید سه نظریه را در مقابل خود مىیابد: نظریه اوّل: آن است که شیخ صدوق در باب 26 کتاب «علل الشرائع» خود تحت عنوان: «علتى که بدان نجف نجف نامیده شد» آورده و بدین مضمون است: «نجف کوهى عظیم بود ؛ و آن کوه همان کوهى است که فرزند نوح (ع) هنگام طوفان بدان پناه آورد. چنان چه در قرآن مجید آمده است او گفت: به کوهى پناه خواهم آورد که مرا از آب در امان بدارد. (هود، 43). که روى سطح زمین کوهى عظیمتر از آن نبود. خداوند به کوه وحى فرمود: اى کوه آیا کسى را بر فراز تو از من پناهى هست؟ کوه از این سخن قطعه قطعه گردید و به شنى ریز مبدل شد و پس از آن به دریایى عظیم بدل گشت. آن دریا «نى» نام داشت که سپس جفاف کرد (جَفَّ = خشکید). پس به آن «نى جَفَّ» گفته شد. که به منظور تهسیل گفتار یاء ( آن حذف گردید و «نجف» نام گرفت. برخلاف آن چه لغویون عمدتاً به آن اشاره کردهاند (یعنى دایره گون بودن نجف)، سرزمین نجف بیشتر مستطیل شکل است.» چنین خبر یا روایتى (مبنى بر دایرهاى بودن) فاقد دلایل متعددىاست که آن را به خبر یا روایتى قابل قبول تبدیل کند. نظر سوم: نظرى است که محقق شیخ جعفر محبوبه به آن رسیده و در آن، میان نجف کوفه و نجف حیره تمایز قائل شده است. او مىنویسد: «پس از تحقیق و تتبع دریافتیم که نجف قدیمى آن است که از کوفه جدا گردید و از پشت به آن پیوست، تا آن که به حیره منتهى شد. که به لفظ نجف اضافه شد و گفته شد: نجفِ حیره ؛ چنان چه مىگویند: نجفِ کوفه بحترى در قصیدهاى در مدح محمد بن احمد طائى مىگوید: أرمقُ الکوفة أرضاً وأرى ـــــــ نجف الحیرة أرضاها وطن اگر با دیدى محققانه به این آرا بنگریم، نظریه دکتر مصطفى جواد را پذیرفتنىتر مىیابیم. به خصوص آن که آن را هم سو با آن چه در معجم البلدان و دیگر کتاب هاى مرجع آمده است در مىیابیم. این نظریه را مورخ نجفى، على الخاقانى نیز پذیرفته و بر آن استناد نموده است. نجف به نامهاى دیگرى نیز نامیده شده که از مهمترین آنها: الطور، الظهر، الجودى، الربوة، ووادى السلام است. ولى معروف ترین و پرکاربردترین این نامها: نجف، الغرى (یا الغریان) و المشهد است. |