|
پرسشهاى فوق پاسخهاى متعددى دارد که بعضى از آنها براى همه موارد و برخى مخصوص به بعضى از موارد است. 1- دانش و آگاهى پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام بر دو قسم است: نخست، علوم و دانشهاییست که از راههاى عادى براى آنان فراهم مى آید که دراینگونه از دانشها با دیگر مردم تفاوت زیادى ندارند. و دیگر، علومى است که براى آنان از راههاى ماوراء طبیعى (وحى و الهام) حاصل مى گردد. بدیهى است که پیشوایات ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومیکه از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد عمل کنند بلکه تکالیف دینى آنها همواره بر طبق علومى بوده که از مجارى عادى براى آنها پیدا مى شده است. مثلا پیامبر (ص) و امامان علیهم السلام منافقین را خوب مى شناختند و مى دانستندکه آنها ایمان واقعى ندارند ولى هرگز با آنها معامله با کفار را انجام نمى دادندبلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتارمى کردند. و همچنین هنگامیکه در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مى نشستند، مطابق قوانین قضائى اسلام حکم مى کردند و از علوم غیر عادى خود استفاده نمى نمودند. بنابراین موضوع اطلاع ائمه علیهم السلام از کشته شدن خود و خصوصیات آن ازدانشهاییست که از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد، ممکن است بگوییم که آنان وظیفه نداشتند به مقتضاى آن علم از آن پیش آمدها جلوگیرى نمایند بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها روبرو شده و به علم خودترتیب اثر ندهند. و به بیان دیگر بدیهى است که سر انجام هر انسان مرگ خواهد بود و هیچ آفریده یى در این جهان عمر ابدى نخواهد داشت، قرآن مجید هم مى فرماید: (کل نفس ذائقه الموت)) 1 (یعنى هر زنده یى سرانجام مزه مرگ را خواهد چشید و هر کس به علتى ازدنیا خواهد رفت. ائمه اطهار علیهم السلام نیز از این قانون مستثنى نبودند تنها فرق آنان بادیگران در این است که، دیگران از علت و وقت مرگ خود خبر ندارند اما آنان خبرداشتند، مثلا امیرالمومنین على (ع) در ماه رمضان سال آخر عمر مى دانست که عمرش بپایان رسیده و به وسیله شمشیر ابن ملجم شهید خواهد شد. و همچنین امام حسین علیه السلام مى دانست که از این مسافرت برنمى گردد و درصحنه کربلا شهید خواهد شد، اما چون مى دیدند که رضاى خدا در شهادت آنان است به خواست خدا کاملا تسلیم و راضى بودند، زیرا مى دانستند که خداوند بدون مصلحت چیزى را نمى خواهد و اصولا معرفت و شناسایى پیامبران و امامان نسبت به خدا و عظمت اوبه اندازه یى سرشار و عمیق بوده که خود را در برابر اراده آفریدگار به حساب نمى آوردند و در پیشگاه او کاملا مطیع و فرمانبردار بودند و چیزى جز رضا و خشنودى خدا در نظر نداشتند بلکه اصلا خود را فراموش مى کردند و فقط متوجه فرمان وخواسته خدا بودند. ضمنا از همین بیان پاسخ یک سوال دیگر که شاید به ذهن عده یى بیاید روشن مى گردد. پرسش ائمه اطهار علیهم السلام چون علت و وقت مرگ خود را مى دانستند پس جنگ و فداکارى آنان در مواردیکه مى دانستند سالم بر مى گردند یک عمل کاملا ساده محسوب مى شود وچندان ارزش معنوى نداشته است. پاسخ چون ائمه اطهار علیهم السلام به بیانى که در بالا گفته شد در میدانهاى نبرد وفداکارى به طور کلى خود را فراموش مى نمودند دانستن پیروزى در روحیه آنان اثرى نداشت و در تمام جنگها حتى آنجا که مى دانستند ظاهرا شکست مى خورند و کشته مى شوند یکسان و بدون تفاوت در راه خدا نبرد و فداکارى مى کردند، و بدیهى است که کسیکه در برابر فرمان خدا بدون کمترین ملاحظه اى جانش را تقدیم کند دانستن پیروزى در جنگ ارزش و فداکارى او را از بین نمى برد، زیرا توجهى به پیروزى ندارد و به جز خدا و رضاى او چیز دیگرى منظور او نمى باشد. علاوه همانطور که در روایات وارد شده است) 2 (علم ائمه اینطور است که: اذا شاواعلموا، یعنى هرگاه که (خدا بخواهد و آنها بخواهند که بدانند مى دانند) امااگر در موردى خدا نخواهد که امامان موضوعى را بدانند آنان هم چون تابع خواست خدا هستند نمى خواهند که بدانند و در نتیجه از آن واقعه آگاهى پیدا نمى کنند. و روى این حساب ممکن است بگوییم که در بسیارى از موارد که ائمه اطهار علیهم السلام در میدانهاى نبرد و فداکارى شرکت مى کردند از پیروزى یا شکست خود اطلاع نداشتند چون خدا نخواسته بود که در آن موارد آگاهى داشته باشند، و در این صورت نبرد و فداکارى آنها مانند سایرین بوده، یعنى با اینکه احتمال کشته شدن و پیش آمدن خطر در بین بود، در راه پیشبرد دین مقدس اسلام جهاد مى نمودند. این بود یک پاسخ کلى که در تمام موارد پرسشها مى توان از آن استفاده نمود. اما پاسخى که مربوط به بعضى از پرسشهاست: همه افراد در زندگى خود گاهگاهى به موضوعات و حوادثى برخورد مى کنند که آنها رابر سر دو راهى قرار مى دهد و مجبور مى شوند یکطرف را انتخاب نمایند، بدیهى است که شخص عاقل آن طرفى را اختیار مى کند که اهمیت آن بیشتر باشد و از سوى دیگر چشم مى پوشد. پیشوایان ما در مواردیکه موضوع مهمتر از حفظ بدن در کار نبود تا سرحد امکان خودرا از خطر حفظ کرده و مراعات سلامتى جسم را مى نمودند، اما جاییکه مصلحتى مهمترو هدفى برتر از حفظ بدن پیش مى آمد آنان از حفظ بدن چشم پوشیده و آن هدف عالى ومقدس را تعقیب مى کردند. مثلا امام حسین (ع) در طول زندگى خود هیچگاه بدون جهت جان خود و سلامتى خود رابه مخاطره نینداخت بلکه همواره طبق وظیفه دینى در حفظ بدن خود کوشا بود، اماروزیکه دید یا باید از جان خود بگذرد و کشته شود و یا باید از اسلام عزیز چشم بپوشد، و به عبارت دیگر یا باید یزید را به حال خود بگذارد و در نتیجه اسلام درخطر بیفتد، یا قیام کند و کشته شود ولى در اثر این شهادت و کشته شدن اسلام محفوظ بماند در این روز اگر امام حسین (ع) با علم به اینکه کشته مى شود قدم درصحنه کربلا بگذارد هیچکس نمى گوید حسین بدون جهت خود را از بین برد بلکه همه مى گویند این خودکشى نبود بلکه بالاترین فداکارى در راه دین مقدس اسلام بود و روشن است که فداکارى و از خودگذشتگى در راه دین را نباید با خودکشى و اقدام به مرگ اشتباه نمود. امام حسین علیه السلام مى فرمود: (لا ارى الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما)) 3 (در شرایط کنونى مرگ براى من سعادت است و زندگى با ستمگران (مثل یزید که مى خواهد بساط اسلام را جمع نماید) در حقیقت هلاکت و مرگست. آرى مردم آزاده و روشنفکر از فداکاریهاى امام حسین قدردانى نموده و اصولا به شهداى راه حق و عدالت درود مى فرستند و هیچگاه به خود اجازه نمى دهند که بگویندحسین (ع) بدون جهت خود را به کشتن داد بلکه توجه دارند که امام حسین (ع) جانش را فداى دین و حقیقت و عدالت نمود. بیست پاسخ، هیئت تحریریه موسسه در راه حق 1- سوره عنکبوت آیه 257- کافى ج 1 ص 3258- تحف العقول ص 176 چاپ بیروت به نقل از سایت تبیان |